بربال پرواز

شهدا افتادند تا ما بلندتر بایستیم ، پس بنگر که کجا ایستاده ای..!!!

بربال پرواز

شهدا افتادند تا ما بلندتر بایستیم ، پس بنگر که کجا ایستاده ای..!!!

چه زیبا راه را یافتند .
چه عارفانه ان را پیمودند.
و چه عاشقانه رسیدند .
و ما همچنان در شلوغی روزها و شبهایمان گم شده ایم و به دنبال روزنه ای هستیم تا از ان منبع،نور را بیابیم .
شاید به ارامش برسیم .

۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

دهلاویه ای دیگر

پنجشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۰۷ ق.ظ

دهلاویه

آی دهلاویه ماجرای تو دوباره برایم تکرار شد .....

اما این بار تو دیگر دهلاویه نبودی تو در کالبد حاج عمران مرا به سوی خود خواندی ....

این بار دیگر تو مقتل شهید چمران نبودی بلکه این شهید کاوه بود که انجا در خون میغلتید ....

این بار به جای چمران مرد دیگری درون امبولانس ارمیده بود و رقصی زیبا را در برامیشه به بغض من پایان دادی ؟؟//

نوای یاران چه غریبانه که در گوشم طنین انداز میشد در تمام صحنه ها در کنار دکتر مصطفی اقا محمود برایم متصور میشد اصلا دست خودم نبود فقط مانند نواری ضبط شده به یاریم رسید و بغضم را ترکاند وگرنه از شدت حس غربت انجا خفه میشدم ......

آی حاج عمران با من سخن بگو

بگو که ور را در دل کدام کوه یا دره ات یواشکی خوابانیده ای.....

بگو برایم از سرمای سوزان از کربلای 2 از صدای فرماندهان انجاکه تو زبان و دل گفتن این حرفها را نداری .....این حرف ها گوینده نمیخو


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۳ ، ۰۱:۰۷
shahid gomnam

بازگشت و اغازی دوباره

پنجشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۲۴ ق.ظ

بسم رب الشهدا و الصدیقین

سلام

من بازگشتم ..... اری بازگشتم از سرزمینی که غریب غریب بود

از دیدن سرزمین مجاهدت های خاموش از دیدار یاران غریب سید الشهدا از دیدن شنیده هایی که تا نبینی هرگز نمیتوانی درکش کنی...

به خدا درست است که مگویند شنیدن کی میشود مانند دیدن باید رفت و دید....

من بازگشتم اما تکه تکه های وجودم را ، قلبم را ، نفسم را با خودم نیاوردم انها را در سنگر شهید جاویدی در در کوه های حاج عمران در دفتر شهید کاوه در غریبترین یادمان دنیا یادمان شهید بروجردی در کنار غواص های گمنام والفجر8 در ان شب پرستاره ی حاج عمران در دوپازا و ارتفاعات بوالحسن در دالانی و دزلی جا گذاشتم اری جا گذاشتم تا هرگاه خواستم سراغی از دلم بگیرم بدانم باید به کجا بروم تا هرگاه نفسم بر من غلبه کرد یاد نفس های شهید کاوه در دفترش بیفتم تا اگر خواستم با چشم و پا و دستم گناه کنم به یاد بیاورم جاهایی را که رفته ام و دیده ام و قدم گذاشته ام .........

رفتم شلمچه را دیدم اما بازگشتم و دوباره لغزیدم رفتم دوکوهه را دیدم فکه را طلاییه را اروند را دهلاویه را شرهانی را هویزه را هم دیدم اما دوباره خطا رفتم و اشتباه کردم ....

اما به والله که نمیشود ان شب پرستاره حاج عمران که مانند شبهای عملیات بود را دید و باز دوباره گناه کرد

به والله سخت است که ان شب پر از سکوت و غربت یادمان شهید بروجردی مسیح کردستان را دید و باز مثل قبل بود

من دیگر من نیستم که خودم را در حاج عمران جا گذاشته ام ......



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۳ ، ۰۰:۲۴
shahid gomnam