دهلاویه ای دیگر
دهلاویه
آی دهلاویه ماجرای تو دوباره برایم تکرار شد .....
اما این بار تو دیگر دهلاویه نبودی تو در کالبد حاج عمران مرا به سوی خود خواندی ....
این بار دیگر تو مقتل شهید چمران نبودی بلکه این شهید کاوه بود که انجا در خون میغلتید ....
این بار به جای چمران مرد دیگری درون امبولانس ارمیده بود و رقصی زیبا را در برامیشه به بغض من پایان دادی ؟؟//
نوای یاران چه غریبانه که در گوشم طنین انداز میشد در تمام صحنه ها در کنار دکتر مصطفی اقا محمود برایم متصور میشد اصلا دست خودم نبود فقط مانند نواری ضبط شده به یاریم رسید و بغضم را ترکاند وگرنه از شدت حس غربت انجا خفه میشدم ......
آی حاج عمران با من سخن بگو
بگو که ور را در دل کدام کوه یا دره ات یواشکی خوابانیده ای.....
بگو برایم از سرمای سوزان از کربلای 2 از صدای فرماندهان انجاکه تو زبان و دل گفتن این حرفها را نداری .....این حرف ها گوینده نمیخو
علیهاالسلام که بارگاه نورانیاش محل دایمی نزول فرشتگان
بر زمین و دروازه بهشت است.