دلتنگی
کرب و بلا×...
میشود؟؟؟
دلتنگ دیدنم شوی...؟
هـــــوای حســـــیـنــــ هــــــوای حـــــــرمـــ
هــــــوای شــــبـــ جــــمــعـه زد بـه ســـــرمـــــ
دهلاویه
آی دهلاویه ماجرای تو دوباره برایم تکرار شد .....
اما این بار تو دیگر دهلاویه نبودی تو در کالبد حاج عمران مرا به سوی خود خواندی ....
این بار دیگر تو مقتل شهید چمران نبودی بلکه این شهید کاوه بود که انجا در خون میغلتید ....
این بار به جای چمران مرد دیگری درون امبولانس ارمیده بود و رقصی زیبا را در برامیشه به بغض من پایان دادی ؟؟//
نوای یاران چه غریبانه که در گوشم طنین انداز میشد در تمام صحنه ها در کنار دکتر مصطفی اقا محمود برایم متصور میشد اصلا دست خودم نبود فقط مانند نواری ضبط شده به یاریم رسید و بغضم را ترکاند وگرنه از شدت حس غربت انجا خفه میشدم ......
آی حاج عمران با من سخن بگو
بگو که ور را در دل کدام کوه یا دره ات یواشکی خوابانیده ای.....
بگو برایم از سرمای سوزان از کربلای 2 از صدای فرماندهان انجاکه تو زبان و دل گفتن این حرفها را نداری .....این حرف ها گوینده نمیخو
بسم رب الشهدا و الصدیقین
سلام
من بازگشتم ..... اری بازگشتم از سرزمینی که غریب غریب بود
از دیدن سرزمین مجاهدت های خاموش از دیدار یاران غریب سید الشهدا از دیدن شنیده هایی که تا نبینی هرگز نمیتوانی درکش کنی...
به خدا درست است که مگویند شنیدن کی میشود مانند دیدن باید رفت و دید....
من بازگشتم اما تکه تکه های وجودم را ، قلبم را ، نفسم را با خودم نیاوردم انها را در سنگر شهید جاویدی در در کوه های حاج عمران در دفتر شهید کاوه در غریبترین یادمان دنیا یادمان شهید بروجردی در کنار غواص های گمنام والفجر8 در ان شب پرستاره ی حاج عمران در دوپازا و ارتفاعات بوالحسن در دالانی و دزلی جا گذاشتم اری جا گذاشتم تا هرگاه خواستم سراغی از دلم بگیرم بدانم باید به کجا بروم تا هرگاه نفسم بر من غلبه کرد یاد نفس های شهید کاوه در دفترش بیفتم تا اگر خواستم با چشم و پا و دستم گناه کنم به یاد بیاورم جاهایی را که رفته ام و دیده ام و قدم گذاشته ام .........
رفتم شلمچه را دیدم اما بازگشتم و دوباره لغزیدم رفتم دوکوهه را دیدم فکه را طلاییه را اروند را دهلاویه را شرهانی را هویزه را هم دیدم اما دوباره خطا رفتم و اشتباه کردم ....
اما به والله که نمیشود ان شب پرستاره حاج عمران که مانند شبهای عملیات بود را دید و باز دوباره گناه کرد
به والله سخت است که ان شب پر از سکوت و غربت یادمان شهید بروجردی مسیح کردستان را دید و باز مثل قبل بود
من دیگر من نیستم که خودم را در حاج عمران جا گذاشته ام ......
****درد نوشت ****
چفیه قسمت1 #قابل توجه دکتر حسن روحانی
چفیه یعنی قل هو الله احد
چفیه یعنی اوست الله الصمد
چفیه یعنی پاک و رحمن و رحیم
خالق یکتا و مولای کریم
چفیه یعنی بندگی ،یعنی خضوع
چفیه یعنی ذکر زیبای رکوع
چفیه یعنی دل ، صداقت ،نور ،دین
معرفت ،ایمان ،صفا،عشق و یقین
چفیه یعنی مهر و تسبیح و دعا
گفتگوی عاشقانه با خدا
چفیه یعنی عطر گلهای نماز
خلوت دل با خدای بی نیاز
چفیه یعنی سجده های نیمه شب
محضر مولا رسیدن با ادب
جنــگ تفنـــگ ها و تانــــک ها...
سالهـــــــــــاست که تمام شده...
ولی چفیـــه رهبــــــ ـــــرم داد میزن
د که...
مبـــــــارزه هنــوز ادامه دارد......
شما را چه شده است پیش پای چه کسی چفیه، این یادگار معمار کبیر انقلاب،
این یادگار شهدا این نماد روزهای پر افتخار و حماسه را از دوش نوجوانانمان
برداشته اید ؟؟؟!!!
نکند خیال کرده اید که چفیه ی ما همانند کلاه پهلویست !!!
با کدامین هدف؟ بست بدانید که نقش افرینی و هدف و روحیه بسیجی از بین بردنی نیست حتی
بدون چفیه هم بسیجی بسیجی خواهد بود و میماند ..... تا روزی که
رهبر عزیزتر
از جانمان ان چفیه اش را همراه پرچم این انقلاب به دست امام عصر تقدیم کند
.بدانید که جوانان ما برای بوسیدن حتی چفیه ی رهبرشان هم لحظه شماری
میکنن.....به کوری چشم بعضیها ........
گرگها خوب بدانند در این ایل
تا کی دل من چشم به در داشته باشد ؟
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد
آن باد که آغشته به بوی نفس توست
از کوچه ما کاش گذر داشته باشد
هر هفته سر خاک تو می آیم، اما
این خاک اگر قرص ِقمر داشته باشد
این کیست که خوابیده به جای تو در این خاک ؟
از تو خبری چند مگر داشته باشد