بربال پرواز

شهدا افتادند تا ما بلندتر بایستیم ، پس بنگر که کجا ایستاده ای..!!!

بربال پرواز

شهدا افتادند تا ما بلندتر بایستیم ، پس بنگر که کجا ایستاده ای..!!!

چه زیبا راه را یافتند .
چه عارفانه ان را پیمودند.
و چه عاشقانه رسیدند .
و ما همچنان در شلوغی روزها و شبهایمان گم شده ایم و به دنبال روزنه ای هستیم تا از ان منبع،نور را بیابیم .
شاید به ارامش برسیم .

ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد...

يكشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۸:۰۲ ب.ظ

تا کی‌ دل‌ من‌ چشم‌ به‌ در داشته‌ باشد ؟
ای‌ کاش‌ کسی‌ از تو خبر داشته‌ باشد

آن‌ باد که‌ آغشته‌ به‌ بوی‌ نفس‌ توست‌
از کوچه‌ ما کاش‌ گذر داشته‌ باشد

هر هفته سر خاک تو می آیم، اما
این خاک اگر قرص ِقمر داشته باشد

این کیست که خوابیده به جای تو در این خاک ؟
از تو خبری چند مگر داشته باشد


خاکستری از آن همه آتش، دل این خاک
از سینه ی من سوخته تر داشته باشد


*

آن‌ روز که‌ می‌بستی‌ بار سفرت‌ را
گفتی‌ به‌ پدر هر که‌ هنر داشته‌ باشد

باید برود هرچه‌ شود گو بشو و باش‌
بگذار که‌ این‌ جاده‌ خطر داشته‌ باشد

گفتی : نتوان‌ ماند از این‌ بیش ، یزیدی‌ است‌
هر کس‌ که‌ در این‌ معرکه‌ سر داشته‌ باشد

باید بپرد هر که‌ در این‌ پهنه‌ عقاب‌ است‌
حتی‌ نه‌ اگر بال‌ و نه‌ پر داشته‌ باشد

کوه‌ است‌ دل‌ مرد، ولی‌ کوه، نه‌ هر کوه‌
آن‌ کوه‌ که‌ آتش‌ به‌ جگر داشته‌ باشد

کوهی‌ که‌ بنوشد، بمکد، شیره ی‌ خورشید
کوهی‌ که‌ ستاره، که‌ سحر داشته‌ باشد

آن‌ کوه‌ که‌ نایاب ترین معدن دُر اوست
آن کوه که در سینه گهر داشته باشد

کوهی‌ که‌ جوابت‌ بدهد هر چه‌ بگویی‌
کوهی‌ که‌ در آن‌ نعره‌ اثر داشته‌ باشد

کوهی‌ که‌ عبا باشدش‌ از شعشعه ی نور
عمامه‌ای‌ از ابر به‌ سر داشته‌ باشد

آن کوه که یاقوت ، که یاقوت شهادت
در دامنه، در کتف و کمر داشته باشد

این‌ تاک‌ که‌ با خون‌ شهیدان‌ شده‌ سیراب‌
تا چند در آغوش‌ تبر داشته‌ باشد

دردا اگر از خوشه ی این‌ شاخه ی‌ سرشار
بیگانه‌ ثمر چیده‌ و بر داشته‌ باشد

باید بروم هر چه شود گو بشو و باش
بگذار که این جاده خطر داشته باشد

عشق‌ است‌ بلای‌ من‌ و من‌ عاشق‌ عشقم‌
این‌ نیست‌ بلایی‌ که‌ سپر داشته‌ باشد

*

رفتی‌ و من‌ آن‌ روز نبودم، دل‌ من‌ هم‌
تا با تو سر ِسیر و سفر داشته‌ باشد

رفتی و زنت منتظر نو قدمی بود
گفتی به پدر : کاش پسر داشته باشد

گفتی که پس از من چه پسر بود، چه دختر
باید که به خورشید نظر داشته باشد

باید که خودش باشد : آزاده و آزاد
نه زور و نه تزویر و نه زر داشته باشد

*

اینک پسری از تو یتیم است در اینجا
در حسرت یک شب که پدر داشته باشد

*

برگرد ، سفر طول‌ کشید ای‌ نفس‌ سبز
تا کی‌ دل‌ من‌ چشم‌ به‌ در داشته‌ باشد؟!



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۱۵
shahid gomnam

نظرات  (۲)

۱۳ مرداد ۹۳ ، ۰۰:۰۰ علی اولیایی
بسم الله...
میگم یه ذره هم استراحت کنید... اینجوری که خدای نکرده از فرت خستگی از پا می افتین!...(قضاوتم زودکی بود)
خیلی وقته به روز نمی شین... لابد تو فیض دارین فعالیت می کنید...یا شاید جای دیگه مشغولید (یکی نیست بیا به من بگه اصلن به تو چه که به کار مردم کار میگیری)
موفق باشید
التماس دعای فرج
یا علی مشد.
۱۴ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۵۶ علی اولیایی
بسم الله...
سلام علیکم...
متاسفانه راهیان نور غرب نرفتم و با مناطقش آشنایی کمی دارم ولی به نظرم تو کارهای فرهنگی تون یه مسابقه عکاسی (حتی با گوشی تلفن همراه) داشته باشین...
این جوری هم عکس بیشتری دست شمارو میگیره و هم برای فرد راهی شده خاطره ی خوبی میشه (لااقل به واسطه ی عکس هایی که گرفته دیرتر مناطق رو فراموش میکنه)...
بسته به تعداد افراد اعزامی یا بودجه ی فرهنگی تون هم میتونید ورودی ثبت نام بگیرین یا جایزه بدین!
.
.
.
جایی رو تو فیض پر نکرده بودم که الان خالی مونده باشه...ولی در کل "دوستان جای ما"
حلال کردم حلال بفرمائید...
یا علی مشد.
موفق باشید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی